طنز...
یه مرده داشت تلویزیون نگاه میکرد که یهو مرگ میاد سراغش و بهش میگه که باید جونشو بگیره
مرده خواهش میکنه که بره سراغ نفر بعدی و بیخیال اون بشه ولی مرگ قبول نمیکنه و میگه باید
طبق لیستش پیش بره مرده هم قبول میکنه و میگه باشه ولی حداقل بزار برم برات شربت بیارم
خستگی از تنت در بره !مرده توی شربت دو تا قرص خواب آور قوی میندازهو برای مرگ میبره
اون هم میخوره و خوابش میبرهمرده هم وقتی مرگ خوابِ اسم خودش رو از توی لیست پاک میکنه
و به نفر آخر منتقل میکنه ، مرگ هم وقتی بلند میشه به مرده میگه : خیلی خوب بود دستت درد نکنه
حالا که این شربت رو بهم دادی تصمیم گرفتم که بیخیالت بشم و برم از نفر آخر شروع کنم!!
خخخخ
البته ناگفته نمونه اینا همش داستانه و در مورد مرگ و زندگی خداون تصمیم میگیره.
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دختری در اغوش باران و آدرس hiva-161.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
| |
نام : | |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 57
بازدید کل : 17116
تعداد مطالب : 176
تعداد نظرات : 489
تعداد آنلاین : 1